علت اینکه عکسهایمان به نظرمان اینقدر عجیب میآیند و تصور میکنیم با خودمان شباهت کمی دارند، این است که ما پیوسته برای دیدن خودمان از آینه استفاده میکنیم.
منظرهای که ما در آینه میبینیم، منظره بسیار خاصی است، تنها خودمان هستیم که پیوسته خودمان را از این زاویه میبینیم و بسیار بعید است که کسی که از شما عکس میگیرد، دقیقا با همان زاویه و از همان ارتفاع عکسبرداری کند.
در سال ۱۹۷۷، سه روانشناس به نامها تئودور اچ میتا، مارشال دِمِر و جفری نایت، در جریان تحقیقی روی این نظریه کار کردند که اشخاص همواره به عکسهایی که مطابق تصاویر آینهای هستند علاقه دارند تا عکسهای دیگر.
حالا سؤالی که پیش میآید این است که آخر چرا ما همیشه به تصاویر آینهای خودمان بیشتر علاقه داریم، مگر نمیشود که شخصی از زاویه دیگری جذابتر باشد، طوری که خودش هم قانع شود؟
رابرات زاجونک در دهه شصت میلادی، پدیدهای را به نام پدیده مواجهه انحصاری یا mere-exposure ارائه داد، بر اساس این پدیده اشخاص تنها بر اساس مواجهه تکراری با یک چیز، ترجیحی نسبت به آن پیدا میکنند. این چیز میتواند یک صدای تکراری، نقاشی تکراری یا کلمات تکراری باشد.
برای تسلی شما، باید اضافه کنم، که حس بدی که شما بعد از دیدن تصاویر غیرآینهایتان پیدا میکنید، در اشخاص دیگر وجود ندارد و آنها منطقا چون به دیدن تصاویر آینهای شما عادت ندارند، عکسهای شما را طبیعی و شبیه خود واقعیتان میبینند.
و به عنوان یک توصیه، برای گرفتن یک عکس مطابق با تصویر آینهتان، خیلی تلاش نکنید، چون وقتی این عکس را گرفتید و دوستانتان آن عکس را مشاهده کردند، به شما خواهند گفت، اصلا شبیه خودتان نیفتادهاید!